رها کوچولورها کوچولو، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره
پیوندعشق ماپیوندعشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

رها سفید برفی مامان وبابا

واکسن هیجده ماهگی دخترم ............

دختر نازم از آنجاییکه همیشه برای واکسنات دلهره داشتم هر بار به نوعی قسمت نشده به موقع ودرست سر وقتش واکسنت رو بزنیم ...دفعه قبل به علت سرماخوردگیت کمی با تاخیر انجام شد اینبار هم هفته قبل بردمت مرکز بهداشت ساعت یازده بود درسته که قبلا گفته بودن تا ساعت 9 باید بیایین ولی چون شما تو خواب ناااز بودی دلم نیومد بیدارت کنم .ساعت 10 بیدار شدی و من هم حتی صبحونتم دادم بعد رفتیم متاسفانه خانمه گفت دیر اومدین وخلاصه موند واسه این هفته یعنی 23 بهمن ماه ............هفته قبل با مامان جونی رفته بودیم  ... این هفته ساعت 8 بیدار شدم  شمارو هم با شعر وقصه از خواب بیدار کردم همون شعر همیشگی که دوست داری این شعر ............پیشی پیشی م...
23 بهمن 1393

عکسهای هیجده ماهگی عسلی..........

فداات بشم که کلی ذوق کردی ........... قربون این مدل ذوق کردنت برم مامانی............ اولش از اینا ترسیدی ولی بعد باهاشون دوست شدی ....... شکار لحظه هااااااا....... از فضاش خوشت اومده بود وکلی واسه خودت گشتی ......... از این مجسمه ترسیدی وداشتی بابارو میکشیدی که بیا بریم.............. اینجا هم داشتیم میرفتیم دیدن نیکان جان ......... اینم عسل خانومی نی نی خاله فرزانه دوست مامانی که 4 بهمن زمینی شد.......... ...
12 بهمن 1393

دختر بی نظیرم یک ونیم سالگیت مبااااااارک :

هیجده ماهگی عروسکم مبااااااارک: عسلم نمیدانم عقربه ها سریع چرخیدند یا من از فرط شیرینی سرعت گذر روزها را احساس نکردم ......... فندق من هیجده ماه است که با خنده ها وگریه های شیرینش دنیایی زیبا برایم ساخته ومن الان با افتخار میگویم دخترم یک ونیم سالشه .......... دختر عزیزم ........پاره تن مادر ............. یک ونیم سال با هم بودن ......با هم خندیدن وبا هم بیدار ماندن وخوابیدن برایم شیرینتر از شهد بود ...... رهای نازم یک ونیم سال است که دستان کوچک وظریفت را در دستم دارم وبا لمس دستان زیبایت دستهای فرتوت مادرانه ام در ذهنم نقش میبندد.......... عزیزکم............ امیدوارم تو نیز نوازشگر آن دستهایی باشی ...
12 بهمن 1393
1